عــــــاشــــقـــــــان از هــــم جـــــــــدا

داستان عاشقانه واقعی.شهر عاشقانه

نوشته شده در پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:,ساعت 5:51 توسط venus| |

نوشته شده در پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:,ساعت 5:48 توسط venus| |

 

 

 

اینجا مینویسم شاید گذر زمان تو را هم یه روز برای خواندن این مطلب به اینجا بکشاند...

من همانم که با اینکه میدانستم تو نمیتوانی با من باشی ولی باز دوستت داشتم.

منی که میدانستم بیشتر از نصف حرفهایت راست نبود ولی به احترام دلم باور میکردم!

و ندانستی که آنهایی که نصف شب با آنها میحرفی و وقتی اس ام اس هایی من نمیآیند میگفتی

لابد حافظه پر شده است!!!!

همه رفتنی أند و فقط چند روزی تو را میخواهند.

من تمام اینها را میدانستم. ولی دوستت داشتم

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:22 توسط venus| |

            

اي عشق !
من اگر تلخم گه اگر شيرين
من اگر زشتم گه اگر زيبا
اگرم در هستي يا كه در نيستي ام ، غرقم
من اگر مستم وديوانه يا كه هشيارم و فرزانه
من اگر گه خودم هستم و گه توام

             تو مرا بخش و به خود وامگذار!
       تو مرا بخش و به خود وامگذار !
اي عشق جانسوزم !
اگر رد ميكني رد كن ولي من به جز درگاه تو جايي ندارم .
به جز تو باكسي كاري ندارم

 

.

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 11:18 توسط venus| |

 

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:35 توسط venus| |

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ


پیام کوتاه - گویا آی تی - تک تمپ - آفساید | قالب وبلاگ - گرافیک - وبلاگ